یاشاریاشار، تا این لحظه: 17 سال و 16 روز سن داره

یاشار

سارا و ساسان

دیروز وقتی رسیدیم دلفارد  خونه بابا نجاتی ، ساسان رو دیدی ، با صدای بلند و بسیار خوشحال گفتی مامان سارا وساسان و عمه مهتاب هم اینجان البته اونا خیلی از تو بزرگترن ساسان امسال میره اول دبیرستان و سارا میره سوم دبیرستان اما تو خیلی دوستشون داری و وقتی با ساسان بازی می کنی فکر می کنی هم سنته دیروز حسابی ساسان رو خسته کردی اصلا نمی ذاشتی یه لحظه بشینه به ساسان گفتم پسر عمه ای که تقریبا سالی یه بار می بینه میخواد توی همین یه روز جبران کنه و نهایت استفاده رو ببره . طفلک ساسان حسابی خسته شده بود اما هر بار که تو صداش می زدی سریع پا می شد بس که این پسر مودب و آقاست . کلا هر دوتاشون خیلی گل و خوبن و خیلی هم درسخون ساسان مدرسه نمونه و س...
28 مرداد 1391

یه ایمیل

امروز یه ایمیل از خاله طلا داشتم با این عنوان :  عکس این آقا خوشگله رو امروز تو صفحه فیس بوکم دیدم... ببین چه نازه میتونی بذاریش تو وبلاگش : ...
11 مرداد 1391

بازم دلفارد

پسر خوشگلم دیروز طبق معمول جمعه های دیگه رفتیم دلفارد . همیشه بهت خوش می گذره اما مطمئنم دیروز خیلی بیشتر از همیشه بهت خوش گذشت . چون وقتی رفتیم سبزی بخریم توی رودخونه کلی آب بازی و گل بازی و شن بازی کردی و حسابی کیف کردی و من خیلی خوشحال بودم از اینکه بهت خوش میگذره . البته قبل و هم بعد از اینکه برگشتیم با راکی سگ کوچولویی که تازگیها بابا نجاتی اوورده کلی بازی کردی هنوز دوماهشم نشده خیلی نازه .
8 مرداد 1391

احساس گناه

یکی یکدونه ام ! خیلی دوستت دارم . خیلی برام مهمه همیشه شاد و خوشحال باشی و در عین حال به  بهترین نحو تربیت بشی . اما گاهی گوش به حرفم نمی کنی و من مجبور میشم با عصبانیت باهات برخورد کنم بعدش خودم کلی ناراحت میشم و به خودم میگم کاش بیشتر صبر می کردم کاش جور دیگری برخورد می کردم چقدر در این لحظات احساس گناه می کنم و چقدر با خودم درگیرم نمی دونم دارم درست برخورد می کنم یا نه . همیشه و حتی زمانی که سر کارم هستم به تو فکر می کنم و به اینکه چطور بهترین شرایط را برای تو فراهم کنم . وقتی از سر کار میام تازه از راه رسیده خسته ام تو میگی مامان بیا باهام بازی کن یه کم بداخلاقی می کنی .  همیشه فکر می کنم من مقصرم ، دارم اشت...
3 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاشار می باشد